جامعه شناسی
حلیمه عنایت؛ مرضیه عسکری
چکیده
آثار هنری، بخشی اساسی از فرهنگ یک جامعه و منعکسکنندۀ وضعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن جامعه هستند. پژوهش پیشرو به تحلیل گفتمان انتقادی نمایشنامۀ خشکسالی و دروغ نوشتۀ محمد یعقوبی میپردازد تا مطالعه کند که مفهوم جنسیت در این متن زبانی در قالب چه گفتمانهایی تولید یا بازتولید میشود. یعقوبی از نمایشنامهنویسانی است ...
بیشتر
آثار هنری، بخشی اساسی از فرهنگ یک جامعه و منعکسکنندۀ وضعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن جامعه هستند. پژوهش پیشرو به تحلیل گفتمان انتقادی نمایشنامۀ خشکسالی و دروغ نوشتۀ محمد یعقوبی میپردازد تا مطالعه کند که مفهوم جنسیت در این متن زبانی در قالب چه گفتمانهایی تولید یا بازتولید میشود. یعقوبی از نمایشنامهنویسانی است که در بیشتر آثارش، مضمون روابط میان زن و مرد در محیط خانواده و نقشهای جنسیتی، برجسته است. برای نیل به هدف پژوهش، نظریههای مربوط به جنسیت از بعد زیستشناختی، فرهنگی و گفتمانی مطرح شدهاند و در بخش روش تحقیق، رویکرد تاریخی-گفتمانی روث وداک که پسزمینههای تاریخی-اجتماعی متون را برای تحلیل درنظر میگیرد، انتخاب شده است. بهرهگیری از افق تاریخی-اجتماعی دهۀ هشتاد و تحلیل متن نمایشنامه با استفاده از راهبردهای پنجگانۀ وداک و بررسی مضامین کلیدی مندرج در آن نشان میدهد در نمایشنامۀ خشکسالی و دروغ، تعریف جنسیت و نقشهای جنسیتی در وضعیتی میان گفتمان سنتی رسمی مسلط و گفتمان مدرن (بهعنوان گفتمان رقیب) که امکان بروز آن در دهۀ هشتاد فراهم شد، تولید میشود. همچنین نویسندۀ متن بهخوبی توانسته موقعیت جامعۀ در حال گذار بهسمت مدرنیتۀ ایران در دهۀ هشتاد و پیامدها و تحولات ایجادشده به سبب آن در عرصۀ خصوصی خانواده و روابط زناشویی را در خصایص شخصیتهایش بازنمایی کند.
هنر
میترا علوی طلب
چکیده
حضور شخصیتهای زن در نمایشنامههای دوران تکوین ادبیات نمایشی ایران، یعنی قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم، حالات و جلوههای متفاوتی یافته و بهشکلی متناقضنما[1] طرح شده است. دگرگونیهای جامعهشناختی در سدۀ سیزدهم خورشیدی که حاصل رویارویی با جهان غرب بود، رشد موقعیت زنان را ضروری میکرد و به ترس و اضطرابی دامن میزد که با برجستهشدن ...
بیشتر
حضور شخصیتهای زن در نمایشنامههای دوران تکوین ادبیات نمایشی ایران، یعنی قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم، حالات و جلوههای متفاوتی یافته و بهشکلی متناقضنما[1] طرح شده است. دگرگونیهای جامعهشناختی در سدۀ سیزدهم خورشیدی که حاصل رویارویی با جهان غرب بود، رشد موقعیت زنان را ضروری میکرد و به ترس و اضطرابی دامن میزد که با برجستهشدن این جایگاه همراه بود. این دوران همزمان با شکلگیری ادبیات نمایشی و تئاتر در ایران بهمثابۀ پدیدهای جدید است که نویسندگان و کنشگران این عرصه آن را بستر مناسبی برای طرح مسائل اجتماعی و سیاسی تلقی میکردند. در پژوهش حاضر با ابتنا به رویکرد بازتاب در جامعهشناسی هنر که آثار هنری را آینهای در برابر اجتماع تلقی میکند، تحلیل گفتمان انتقادی نمایشنامههای شاخص این دوران از نویسندگانی مانند آخوندزاده، میرزاآقا تبریزی، کمالالوزاره محمودی، عبدالحسین نوشین، حسن مقدم و رفیع حالتی صورت گرفته است. نمایشنامههای منتخب به روش توصیفی- تحلیلی و به شیوهای که نورمن فرکلاف پیشنهاد میدهد، در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین بررسی شدهاند. در سطح توصیف به پلات نمایشنامه بهمنزلۀ یکی از مهمترین جنبههای درام و کارکرد شخصیتهای زن در آن پرداخته شده است. در سطح تفسیر با نگاهی به وقایع اجتماعی مربوط به زنان در این دوره، مقایسهای میان کنشگری زنان در نمایشنامه و میزان و نقش آنان در جامعه انجام شده است. درنهایت در مرحلۀ تبیین، علت فاصلۀ تغییر الگوهای اجتماعی و نقش زنان در نمایشنامهها بررسی شده است. نتیجۀ تحلیل نمایشنامهها در بستر گفتمانی دوران نشان میدهد با اینکه در این زمان همواره بر نقش کلیدی زنان در اجتماع و ارتقای آنان تا حد سوژۀ سخنگو بهعنوان یکی از نمودهای پیشرفت تأکید میشود، همچنان حاکمیت گفتمان مردسالارانه و هراس از برکشیدن زنان، با اقتدار بر نمایشنامههای این دوران صدساله سایه افکنده است؛ بهطوریکه نقش زنان یا با مفاهیمی مانند مکر، فریبکاری و توطئه همراه است یا شخصیتهای نمایشی زن در حد ابژۀ نظربازی مردان و اغواگری باقی میمانند.
امین مختاری؛ مجید سرسنگی
چکیده
«کهنالگوها» از عناصر مهم روانشناختی بوده و در جریان نقد ادبی معاصر، «نقد کهنالگویی» همواره بهعنوان یکی از گونههای مهم نقد ادبی موردتوجه بوده است. بحث کهنالگوها برپایۀ اندیشۀ کارل گوستاو یونگ، نظریهپرداز حوزۀ علوم روانشناختی، تکوین یافته است. در این نظریه، عناصر ساختاری اسطوره، که در روان ناخودآگاه جمعی ...
بیشتر
«کهنالگوها» از عناصر مهم روانشناختی بوده و در جریان نقد ادبی معاصر، «نقد کهنالگویی» همواره بهعنوان یکی از گونههای مهم نقد ادبی موردتوجه بوده است. بحث کهنالگوها برپایۀ اندیشۀ کارل گوستاو یونگ، نظریهپرداز حوزۀ علوم روانشناختی، تکوین یافته است. در این نظریه، عناصر ساختاری اسطوره، که در روان ناخودآگاه جمعی حضور دارند، مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. از منظر یونگ، نوعی تجربۀ همگانی در این عناصر وجود دارد که در شکلهای متفاوت و در همۀ نسلها تکرار میشود. شینودا بولن، روانشناس و نظریهپرداز معاصر، نیز با تکمیل نظریات یونگ و تشریح دقیق نمود آن در افراد و زندگی روزمره، به شناخت هرچه بیشتر کهنالگوها کمک شایانی کرده است. در این پژوهش با استفاده از معیارهای اسطورهشناختی و روانشناسی در نظریات شینودا بولن، دو شخصیت نمایشی مشهور «زن»، یعنی «جولیا» از نمایشنامۀ دوشیزه جولیا اثر آگوست استریندبرگ و «انسیه» از نمایشنامۀ در مه بخوان اثر اکبر رادی دستمایۀ مطالعهای تطبیقی قرار گرفتهاند. این دو شخصیت علیرغم اینکه در دو زمان و قلمرو جغرافیایی و فرهنگی متفاوت خلق شدهاند، از منظر دیدگاههای شینودا بولن دارای مشابهتهای قابلتوجهی هستند. این مطالعه همچنین نشانگر این حقیقت است که استناد به عناصر اسطورهشناختی و روانشناختی در خلق شخصیتهای نمایشی میتواند به تولید الگویی مشابه در فرایند این آفرینش منجر شود؛ الگویی که مرزهای زمانی و مکانی را درنوردیده و بیش از هر عنصر دیگر بر کهنالگوهای بشر تکیه میکند. الگوهایی که میتواند در تعیین مسیر زندگی و تصمیمات شخصیتها نقشی جدی ایفا کند.
مهدی حامدسقایان؛ مینو صحاف مقدم
چکیده
کهن الگو بازتاب مفاهیم و تعابیر جهانشمول از یک موضوع واحد در ناخودآگاه جمعی است. یکی از مهمترین مفاهیم آن کهن الگوی مادر است که به لحاظ تنوع در معنا و فرم در افسانهها و داستانهای کهن حضور گستردهای داشته است. در این پژوهش بازتاب کهن الگوی مادر بر اساس نظریات کارل گوستاو یونگ در تصویرِ شخصیت زن در نمایشنامه ی «اسبهای آسمان ...
بیشتر
کهن الگو بازتاب مفاهیم و تعابیر جهانشمول از یک موضوع واحد در ناخودآگاه جمعی است. یکی از مهمترین مفاهیم آن کهن الگوی مادر است که به لحاظ تنوع در معنا و فرم در افسانهها و داستانهای کهن حضور گستردهای داشته است. در این پژوهش بازتاب کهن الگوی مادر بر اساس نظریات کارل گوستاو یونگ در تصویرِ شخصیت زن در نمایشنامه ی «اسبهای آسمان خاکستر میبارند» اثرِ نغمه ثمینی مورد مطالعه قرار گرفته است. پژوهشهای پیشین تاکنون در زمینه ی بررسی کهن الگوی مادر در آثار ادبی مانند شعر و داستان بوده است. در این پژوهش که به روش تحلیلی ـ توصیفی و با استناد به منابع کتابخانهای و اینترنتی صورت پذیرفته به این پرسشِ اساسی پرداخته می شود که: مؤلفه های کهن الگوی مادر در نمایشنامه ی «اسبهای آسمان خاکستر میبارند» چگونه بازتاب یافته است؟ از اینرو فرضیه ی مقاله نشان می دهد که کهن الگوی مادر در عناصری همچون شخصیت پردازی، رویدادها و نمادهای نمایشنامه بازتاب دارد. در نتیجه گیریِ مقاله تأکید می شود که کهن الگوی مادر در وجه حقیقی شامل: آفرینندگی، حمایتگری، پاکی، الوهیت، امیدبخشی، رهایی، بازتاب زندگی در ضمیر ناخودآگاه(تردید، عقده مادری، درد، رنج، تنهایی) و در صور مجازی در عناصر طبیعی شامل: تأثیر زندگی گذشته در ضمیر ناخودآگاه به شکل نمادینِ زهدان مادر، تولدی دوباره، نگهبانی و امنیت بخشی است.